تصویر ثابت

خط سرنوشت
  • کد نمایش افراد آنلاین


  • مطالب عاشقانه


    دو شنبه 27 مرداد 1393

     

    کاش می شد روی خط سرنوشت

    روزهای با تو بودن را نوشت..

    سرنوشت , ننوشت

    گر نوشت , بد نوشت

    اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !

    باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد

    میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

    و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد.

    وباز قصه پر غصه تکرار  ....

    روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

    و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

    عاشق شدم . . . !!!!

    عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

    و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

    تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ،

    چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

    و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم

    درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس

    سرنوشتم چه بود ؟

    حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای

    نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند

    و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد

    دوباره پر باز کند و به اوج برود

    و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

    رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

    من در آتش میسوختم و او . . .

    و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

    خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند

    روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

    تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .

     


    برچسب‌ها: خط سرنوشت ,
    + دو شنبه 27 مرداد 1393 | 20:52 | مریم

    صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


    This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy